ای خدا


چند روزیه دلم میخواد یه مطلب جدید بنویسم اما نمیشه . حال و حوصله خودمم ندارم . دست و دل به هیچ کاری نمیاد .

امروز این آهنگه هایده رو گوش دادم دیدم شدید با حال و احوال این روزای من جوره ، یه جورایی انگار واسه من گفته . ترجیح دادم اینو جای یه مطلب بذارم . امیدوارم خوشتون بیاد


ای خدا ای خدا ای خدا


دیگه دنیا واسه من تاریکه     زندگی کوره رهی باریکه

آخر قصه ی من نزدیکه

این منم از همه جا وا مانده     از همه مردم دنیا رانده

رانده و خسته و تنها مانده    

عشق بی غم توی خونه     خنده های بچه گونه

به دلم شد آرزو

بازی عمرمو باختم     آخه امیدی که ساختم

عاقبت شد زیر و رو

تو بر من ای فلک بیداد کردی     دل شاد مرا ناشاد کردی

شکستی در گلویم شوق اواز     نصیبم ناله و فریاد کردی

چـــرا ؟!


درگیر چراهایی شدم ، که میدانم هیچگاه جوابی برایشان نیست . درگیر واقعیت هایی ، که نمیشود از آنها فرار کرد . واقعا چرا باید اینطور باشد ؟!!

چرا یکسری از چیزها همیشه باید باشد ؟

مثلا چرا همیشه در هر خانواده ای یک نفر پولدار می شود و بقیه به او غبطه می خورند ؟!!!

چرا همیشه مشکلات برای آن دسته از آدمهایی است ، که هیچ رفاهی در زندگی ندارند ؟

چرا تمام مهربانی ها و محبت ها به پول ختم می شود ؟!

چرا همیشه بعضی ها کم می آورند ؟!!؟!!؟!!!؟!؟؟؟؟!!!

همین خوبه


همین خوبه که غیر از تو همه از خاطرم می رن.
هنوز گاهی سراغت رو از این دیوونه می گیرن.
به جز تو همه میدونن واست این مرد می میره.
واسه همین جدایی تو کسی جدی نمی گیره.

همین خوبه که با اینکه چشاتو روی من بستی.
تو چند تا خاطره با من هنوزم مشترک هستی.
همین خوبه که آرومی و حس می کنی آزادی.
که دست کم تو عکسامون هنوزم پیشم ایستادی.
واسه من کافیه اینکه تو از من خاطره داری.
به یادشون که میفتی واسه من وقت می ذاری.

همین خوبه که با اینکه سراغ از من نمی گیری.
ولی تا حرف من می شه یه لحظه تو خودت می ری.

همین خوبه …. 
همین خوبه ….