بازهم دلهره ، باز هم تشویش. خسته ام ازین دنیای بی رحم . دلم یک معجزه میخواهد ، یک حرکت تازه ، یک شروع دوباره .
خدایا ، کمی فکر کنی شاید پیامبر دیگری لازم باشد ، شاید عذابی دیگر . پاک کنی نسل این مردم بی رحم و سنگ دل را .
من دیگر توان جنگیدن میان آنها را ندارم . دیگر توان گذراندن این همه سختی ، که میگویند امتحان الهیست را ندارم . دیگر امیدی به من نیست .
باقی را هم مانند قبلی ها روفوزه خواهم شد .
محمدجان بعید می دانم رفوزه شوی. اما رفوزه شدن در جانت جای گرفته و آن را دیگر از خودت می دانی. باید ریسک کنی باید از این وضعیت خودت را خودت بیرون بکشی.
راهی که رفته ای و می روی که ظاهرا نتیجه نداده، راه دیگری را انتخاب کن، اگر رفوزه شدی باز که هیچ، ولی چیزی که تو را نکشد قوی ترت خواهد کرد. تو الان دلبستگی و وابستگی برای ریسک نداری. اگر الان نکنی، محافظه کارتر خواهی شد و شاید دیگر وقتی باقی نماند
+ببین فرزندم، اینا تجربه های یه پدره، خوب گوشاتو وا کن
انگار آدمی با این مشکلات زاده شده ، به هر حال آدمی به امید زنده است و پیامبر هر کس عقل اوست
قشنگه . ولی با ناامیدی مشکل دارم . فروغ فرخزاد میگه :
از آینه بپرس
نام نجات دهنده ات را
زمین که زیر پای توست
از تو تنهاتر نیست .
دنبال معجزه بودن و انتظار معجزه داشتن هم که کار هامونه ، حمید هامون .
سال نو مبارک .