معجزه


بازهم دلهره ، باز هم تشویش. خسته ام ازین دنیای بی رحم . دلم یک معجزه میخواهد ، یک حرکت تازه ، یک شروع دوباره .

خدایا ، کمی فکر کنی شاید پیامبر دیگری لازم باشد ، شاید عذابی دیگر . پاک کنی نسل این مردم بی رحم و سنگ دل را .

من دیگر توان جنگیدن میان آنها را ندارم . دیگر توان گذراندن این همه سختی ، که میگویند امتحان الهیست را ندارم . دیگر امیدی به من نیست .

باقی را هم مانند قبلی ها روفوزه خواهم شد .

ای خدا


چند روزیه دلم میخواد یه مطلب جدید بنویسم اما نمیشه . حال و حوصله خودمم ندارم . دست و دل به هیچ کاری نمیاد .

امروز این آهنگه هایده رو گوش دادم دیدم شدید با حال و احوال این روزای من جوره ، یه جورایی انگار واسه من گفته . ترجیح دادم اینو جای یه مطلب بذارم . امیدوارم خوشتون بیاد


ای خدا ای خدا ای خدا


دیگه دنیا واسه من تاریکه     زندگی کوره رهی باریکه

آخر قصه ی من نزدیکه

این منم از همه جا وا مانده     از همه مردم دنیا رانده

رانده و خسته و تنها مانده    

عشق بی غم توی خونه     خنده های بچه گونه

به دلم شد آرزو

بازی عمرمو باختم     آخه امیدی که ساختم

عاقبت شد زیر و رو

تو بر من ای فلک بیداد کردی     دل شاد مرا ناشاد کردی

شکستی در گلویم شوق اواز     نصیبم ناله و فریاد کردی